همیشه خوشبخت‌ترین آدم‌ها در چشمم آن‌هایی بودند که تنهایی‌های طولانی را تاب می‌آورند، باکیفیت، بی این‌که دم از بی‌کسی و فقر لحظه‌هایشان از آدمی‌زاده‌ی دیگری بزنند؛ شاکی نیستند. با هزاری عالم و آدم در چالش و مواجهه و مراجعه، دست‌و‌پنجه‌ نرم نمی‌کنند و خیال باطل توطئه و خودشان‌ْمحوری این عالم نمی‌پزند. همیشه خوشبخت‌ترین آدم‌ها در چشمم آن‌هایی هستند که واقعن می‌دانند با لحظه‌لحظه‌های تنهایی‌ها چه کنند، با خودشان چه کنند، با انبوه ناله و ناسپاسی و فراموش‌کاری‌شان؛ حتا با نعمت‌هایشان! چون من معتقدم که ما فقط فکر می‌کنیم که می‌دانیم با نعمت‌ها و داشته‌هایمان داریم چه کار می‌کنیم؛ در حالی که واقعن نمی‌دانیم! خوشبخت‌ها آن‌هایی‌اند که از پس خودشان برمی‌آیند؛ از پس همه‌ی سختی‌ روح‌شان در مواجهه با مصائب این دنیای عظما؛ از پس هواها، از پس خواستن‌هایی که هرگز ضرورت نبودند ولی یکهو چشم باز می‌کنی می‌بینی نشسته‌ای وسط یک عالم خواستن ِ دروغی ولی اجباری! خوشبخت‌ها آن‌هایی‌اند که تن به اجبارهای این عالم اوهام نمی‌دهند؛ که آزاد شده‌ از گرفتاری چرت و پرت‌ این‌دنیایند؛ که دست‌و‌پا‌بسته‌ی بند و طناب‌های بی‌تمام این عالم نمی‌خزند و اسمش را هم بگذارند حیات طیبه‌ی یک انسان آزاد و خودمختار! من همیشه دلم خواسته انتخاب‌هایم جوری باشد که این‌طور خوشحال باشم. شکل خوشبختی‌ام چنین شکلی داشته باشد. همیشه دلم خواسته جوری این راه را بیایم که از پس خودم و بدقلقی‌هایش برآمده باشم. من از پس خودم برآمدن و خوشحالی ماحصلش را خوشبختی اصیل می دانم. همیشه دلم خواسته این‌ شکلی خوشبخت باشم، آزاد باشم. از دست خودم. از دست جهانم. 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها